_____________

نوشته هایی با طعم چرت و پرت

_____________

نوشته هایی با طعم چرت و پرت

هیچکس ...
براى نوشتن نیست.

و این نوشتنها
براى هیچکس!

من...
نوشتن را دوست دارم!

تمام!

آخرین مطالب

یعنی میشه؟

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ

یعنی میشه یه پول گنده(من به پونصد هزار تومنم راضیم)تالاپ بیفته تو جیبم و من تموم چیزایی که ذهنمو داره مثل خوره میخورن رو بخرم؟

یعنی میشه این پونصد(هزار تومن)ناقابل یه جوری مسیرشو به سمت من کج کنه و من واسه اون لحظه بشم خوشبخت ترین دختر عالم!

پس کی درس و دانشگاه تموم میشه/من میخوام سریعتر پول در بیارم خو!

  • مـــهر بــــــآنو

بیاین قبول کنیم که...

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ب.ظ

بیاین قبول کنیم که ارتباطات گند زده به روابط بین آدما!

باشه؟قبول؟

  • مـــهر بــــــآنو

آی عم زورو

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ب.ظ

یه ماه آپ نکردن هم خودش اراده ای میخواداااااا:|

  • مـــهر بــــــآنو

خواهره داریم؟

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ب.ظ

نامه:ریحانه

مدرک:لیسانس کامپیوتر

در حال حاضر چیکار مینه؟خنگه خواهرمون...داره واسه دندون میخونه!

خاطره:میگه تو مترو بودم تکیه داده بودم به میله  بعد یه خاونمی نظرمو به خودش جلب کرد،ظاهر ساده و کاملا بی آلایش...از اوجایی که فضولیم فقط در حال گل کردنه به گوشیش یه نگا انداختم دیدم بح بح بح یه آیفون6 اوجل و گوگولی تو دستشه و داره کانالای تلگرامشو چک میکنه...

جالبیه داستان اینجا شروع میشه که خواهرم میگه:وقتی چشمم به کانالایی که توشه افتاد داشتم هارت اتک میکردم...جراحان شبکیه چشم!!!

بنده خدا خواهرمون میگه من تازه فهمییدم شبکیه چشم چیه اونوخ خانومه جراحش بود:|

من رسما صوبتی ندارم

تق-_____-


  • مـــهر بــــــآنو

جم کنین باو!

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۸ ب.ظ

هنوز دو ماه کامل نگذشته جوری مچ شدن با هم و تو محوطه دست تو دست همن انگار چندین و چند ساله که همو میشناسن!

این وسط انگار فقط ما اسکلیم...والا!!!

تق-____-

  • مـــهر بــــــآنو

از سری درگوشیا

جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۳ ب.ظ

ص.ب

تق-_____-

پ.ن:ما بش میگیم پاره آجر!

آرامش خاصی تو چهرشه همیشه...همیشه هااااااا:))

انگار داره به همه چی میگه خب به فلانم:/

همیشه با یه پلاستیک تو دستش میاد سر کلاسا و یه کت میپوشه که فضای خالی مثلث برمودا طوری پشت سرش ایجاد میشه که آدم حس میکنه میتونه همه رو جا بده توش -___-

بیو تک میخونه

احساس زرنگی میکنه سر کلاسا فیزیو...ولی خب از حق نگذریم بعضی وقتا خوب جواب سوالا رو میده :)

به شدت مهربونه

منتظر موقعیتع تا سر صحبتو باز کنه

انگار همیشه یه لبخنو گوشه لبش جا خوش کرده:)

منو نگا...شبیه آدمایی که خودم میدونم(!)حرف میزنم!

تق واقعی-________-

  • مـــهر بــــــآنو

از اون موقع تا الان!

جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

از اونجایی که ذاتا آدم خسته ای هستم حس و حال آپ کردن وبلاگم هر سال نوری میاد!!!

حالا دیگه نمیخوام بگم که قبلنا وقتی تو بلاگفا وب داشتم چقد زود به زود آپ میکردم و اینا!!!

به هر حال...شرمنده اخلاق ورزشی همگی:)

عرضم به خدمتتون اینکه این حسم حتی به امدن به داشگاهم عوض نشده:\

و اینکه حرفمو پس میگیرم...دانشگاهم همون محیط مزخرف دبیرستانو داره با این فرق که چارتا جنس مذکر بش اضافه میشه:\

همه چی خوبه و سلام میرسونه...هر روز میریم سر کلاسا و بعضی وقتی از خنده میزارو گاز میزنیم گاهیم کلی پوکر فیسیم...مث الان :(

تنها چیزی که تغییر کرده حسم به رشتمه...اینکه قبلا دوسش دشتم اما الان.........عاشقشم:)

استاد روتن شناسیمون از همه جیگر تره و ماه ترینه لازم به ذکره بگم که آقا هستن ایشون خخخخ

پسرای کلاسمونم یکی از یکی دیگه مزخرف ترن به جز یکیشون...

و اون یکی...

.

.

.

خب متاسفانه ار اونجایی که از روز ازل شانس نداشتم ایشون بیوتکنولوژی میخونن:///

بقیه رو هم فاکتور میگیریم-___-

خب دیگه به عنوان دس گرمی خوب بود:دی

  • مـــهر بــــــآنو

گردگیری

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ

پوووووووووووووووففففف

پوففففففففففففففففففففف

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پوووووووففففففففففف

.

.

.

.

.

.چیه؟

دارم گرد و خاک وبمو میگیرم...بده مگه؟

  • مـــهر بــــــآنو

اسکل کردن!

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۳ ب.ظ

روز اول:

استاد داره حضور غیاب میکنه به فامیل من میرسه:خانوم دیبا!!!

-بله استاد!

دختره:فامیلت دیباس؟

=بلی!

-واااااااااااای جداااا؟؟؟

-:|

-چیکاره فرح دیبایی؟

(اینجاس که فکر شومی به ذهنم میزنه)

-دخترخاله مامانم بوده!

از اونور میره تمام کلاسو پر میکنه همو دختره:/

و بعد در اخر که بش میگم شوخی کردم هم کلی فحش میخورم!

عاخه عقل کل!

صوبتی ندارم!

این بود از اولین اسکل کردن در روز دانشگاه

تق-______-

  • مـــهر بــــــآنو

درگوشیا

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

وبلاگ جونی!!!

قول میدی که من رفتم نیشابور تو همینجا بشینی دست به سینه و کاری نکنی تا من بیام؟

حالا شایدم اونجا تونستم یه دستی به سرت بکشم میگن دانشگاها اینترنت دارن....من که ندیدم هنوز!

قول دخترونه میدی که هر کی اومد پیشت ازش پذیرایی کنی و هواشو داشته باشی؟

بین خودمون بمونه هاااا...اگه کسی اومد و خواست بره مچشو بگیر بهش بگو:اول نظر بده بعد برو!

خدا رو چه دیدی شاید اونجا تونستم بیشتر بهت سر بزنم خخخ


پ.وب خودم دلم میخواد باهاش حرف بزنم...تق-_____-

  • مـــهر بــــــآنو